۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه

آرزوی خوشبختی


ای خدا ترکیدم از بس ننوشتم این همه اتفاق این همه هیجان..

"دیشب" رفتم قرصی که دکترم واسه ریزش مو تجویز کرده رو بخورم,قرص رو خوردم با یه لیوان آب سرد و گوارا بعد بستش و انداختم دور, بعدی رو جایگزین کردم...یه اتفاق ساده که نشون داد به راحتی ده روز از فرصت باقی مونده تا ایستگاه آخر کم شد و الان یازدهمین روز و فردا ها و به جای سه نقطه الخ(با اجازه از رضا امیر خانی)!

دوباره "دیشب" تو سینما تنها نشسته بودم منتظر شروع فیلم والبته دوستم ادوین(مجید جون),قشنگیش اینجا بود که حس سینما بهم دست داد توپ.

فیلم سعادت آباد:

سکانس اول:لیلا حاتمی پشت فرمون ماشین شاسی بلندش نشسته داره خودشو تو آینه نگاه میکنه,شاگرد میوه فروشی میاد میوه ها رو میذاره صندلی عقب,انعامش و میگیره و میره...

سکانس دوم:ماشین میره سمت سعادت آباد(نشون دادن تابلوی به سمت:سعادت آباد)

مجید دیر اومد بیش از یه ربع!ولی خوب داستانو واسش گفتم...

اسم حامد بهداد تو فیلم "محسن" بود.عصبی ولی شنگول.

تا تلویزیون پیاده اومدیم دو تایی از جلو سینما راسته ی کوسنگی رو گرفتیم و گل گفتیم و شنفتیم. خیلی عالی بود البته کمی هم پیپ کشیدیم که فوق العاده چسبید.

شبای بارونی و سرد پاییز.خوشحالیم همین خوبه.

اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر